زندگی عاشقانه بابا و مامان نی نیزندگی عاشقانه بابا و مامان نی نی، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

عشق مامان و بابا منتظرتیم

شب یلدا

دیشب شب یلدا بود، یعنی دیروز آخرین روز پاییز بود و از فردا زمستان شروع میشه شب یلدا بلندترین شب ساله، نه که فکر کنی ٣-٢ ساعت از شبای دیگه بلندتره ها، نه، فقط یک دقیقه از شب قبلش بلند تره. توی این شب خانواده ها دور هم جمع میشن و حسابی خوش می گذرونن مامانی که از دو روز قبل دندونش درد می کرد  دیروز صبح مامان جون و بابا جون ( بابایی مامان) اومدن دنبالم و منو بردن پیش دندانپزشک (آخه بابایی خونه نبود و سر کار بود)، دکتر دندونمو پانسمان کرد تا وقتی دردش خوب شد برم پر کنم                         &...
1 دی 1390

بافتنی

عزیز دل مامان مامان داره واسه نی نی خوشکلش شال گردن می بافه!!!!!! امیدوارم خوشت بیاد عزیزم، خودم که خیلی دوستش دارم، وقتی نگاش می کنم یاد تو می افتم که می خوای بندازیش گردنت، قربونت برم الهی................. بعدشم میخوام واست کلاه ببافم!!!!                                             ...
29 آذر 1390

زمان

زمان طولانی می شود برای کسانی که غصه دارند کوتاه می شود برای کسانی که شاد هستند دیر می گذرد برای کسانی که منتظر هستند زود می گذرد برای کسانی که عجله دارند اما......... اما ابدی می شود برای کسانی که عاشق هستند ...
25 آذر 1390

چهارشنبه شب

دیشب عمه ها و خانم های عمو اومده بودن پایین خونه مامان بزرگ                                                  هر هفته چهارشنبه ها میریم خونه مامان بزرگ و دور هم جمع میشیم، البته فقط خانم ها، آخه جمع زنونه ست!!!!!!   قبلا سه شنبه ها می رفتیم، ٣-٢ هفته ست که چهارشنبه ها میریم آخه بچه ها فرداش تعطیلند و میتونن تا آخر شب بازی کنن کی باشه که تو هم به جمعشون اضافه بش...
24 آذر 1390

برنامه روزانه مامان

امروز میخوام واسه نی نی خوشکلم بگم که مامانش از صبح تا شب چه کارا می کنه: مامانی صبح ساعت یه ربع به ٦ از خواب بیدار میشه ( چه مامان زرنگی ) نمازشو میخونه و واسه بابایی صبحونه آماده می کنه، بابایی که رفت سرکار مامانی دوباره میخوابه ( ای مامان تنبل ) تا ساعت ٥/٩-٩ وقتی مامانی از خواب بیدار شد و صبحونه خورد یه سر میره پایین پیش مامان بزرگ (مامان بابا)، آخه ما طبقه بالای خونه مامان بزرگ زندگی می کنیم. بعدش مامانی میشینه پای کامپیوتر واسه نی نی خوشکلش مطلب می نویسه تا ظهر   بعد از نماز و ناهارم یا کتاب میخونم یا تلویزیون نگاه می کنم بعدشم چایی دم می کنم و میوه پوست می گیرم و ...
23 آذر 1390

یک ماه گذشت!!!!

امروز دقیقا یک ماه از ازدواج من و بابایی می گذره                                             در واقع اولین ماهگرد ازدواجمونه.............. چقدر زود گذشت!!!!!!! امشب خاله مریم (خاله مامان) زنگ زد خونمون، می گفت دیشب خواب دیدم یه نی نی خوشکل و تپل مپل دارین..........                        &...
23 آذر 1390

انتخاب اسم نی نی

مامانی دلش میخواد اسم نی نی شو اگه دختر بود بذاره                   سلما   البته اگه تا وقتی میایی نظرم عوض نشه آخه من خیلی وقته به اسم نی نی م فکر می کنم، هر دفعه هم از یه اسمی خوشم میاد، وقتی دبیرستان بودم دوست داشتم اسم نی نی مو بذارم شیوا، بعدش از اسم صبا و نگار خیلی خوشم میومد، تا چند وقت پیش هم اسم نی نی مو میخواستم بذارم نیایش، حالا هم که سلما...... سلما اسم یکی از فرشته های خداست خوب تو هم یکی از فرشته های خدایی که میخوای بیایی پیش ما دیگه...... اگرم نی نی م پسر بود اسمشو میذارم...
23 آذر 1390

شرط عشق

زن جوانی چند روز قبل از عروسی آبله ی سختی گرفت و بستری شد… نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبت هایش از درد چشم خود می نالید بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند… مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید. موعد عروسی فرا رسید زن نگران صورت خود… که آبله آن را از شکل انداخته بود و شوهر او هم کور شده بود مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد… ۲۰سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود… همه تعجب کردند… مرد گفت: من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم …    &...
22 آذر 1390

مامان جون

دیشب با بابایی خونه مامان جون (مامان مامان) بودیم.      فکر کنم مامان جون بدجور دلش هوای نوه و نی نی کوچولو کرده...                                    آخه دیشب می گفت زودتر بچه دار بشید، بابایی هم گفت حالا خیلی زوده، بعدشم به شوخی  گفت چطور به دایی حجت نمیگین بچه دار بشه که زودتر از ما عروسی کرده (دایی حجت 25 تیر عروسی کرده) مامان جون گفت آخه اونا که نمیتونن، آخه زن دایی داره درس می خونه دانشجوی ارشده. ...
22 آذر 1390

عاشقتم

روز به روز که میگذرد بیشتر عاشقت میشوم این لحظه های عاشقانه که میگذرد بیشتر محو عشق بی همتای تو میشوم کسی نیست مانند تو ، گرچه نمیگردم به دنبال یکی مثل تو، اما اعتراف میکنم که یار وفاداری نیست در دنیا غیر از تو! بگذار خیره شوم به چشمهای زیبای تو ، نمیبخشم چشمهایم را اگر لحظه ای جز چشمانت خیره شوند به اطراف تو روز به روز که میگذرد بیشتر قدر روزهایی که گذشته را میدانم ، لحظه به لحظه با تو غنیمت است ، تمام روزهایی که گذشته مقدس است ، بگذار تعظیم کنم در برابر عشق پاک تو… کسی که نمیداند عشق چیست ، تو فهمیدی عاشق واقعی کیست ، باز هم تکرار میکنم مثل تو در این دنیا نیست! عزیزم قدر تو را بیشتر از همیشه میدانم ، همیشه ...
22 آذر 1390