شب یلدا
دیشب شب یلدا بود، یعنی دیروز آخرین روز پاییز بود و از فردا زمستان شروع میشه
شب یلدا بلندترین شب ساله، نه که فکر کنی ٣-٢ ساعت از شبای دیگه بلندتره ها، نه، فقط یک دقیقه از شب قبلش بلند تره.
توی این شب خانواده ها دور هم جمع میشن و حسابی خوش می گذرونن
مامانی که از دو روز قبل دندونش درد می کرد دیروز صبح مامان جون و بابا جون ( بابایی مامان) اومدن دنبالم و منو بردن پیش دندانپزشک (آخه بابایی خونه نبود و سر کار بود)، دکتر دندونمو پانسمان کرد تا وقتی دردش خوب شد برم پر کنم
بعدش رفتیم خونه مامان جون و مامان جون واسم سوپ درست کرد چه سوپ خوشمزه ای جات خالی
تا عصر دندونم درد میکرد، همش ناراحت این بودم که امسال شب یلدا رو باید با دندون درد سپری کنم، ولی خدارو شکر عصر دندونم بهتر شد.
عصر بابایی اومد دنبالم، شام رو همون جا خوردیم و رفتیم خونه.
رفتیم پایین خونه مامان بزرگ، عمه ها و عموها با خانواده هاشون اونجا بودن.
اول شیرینی و چایی خوردیم، بعدش میوه، بعدشم اصل کاری یعنی هندونه
عمه زیبا می گفت هندونه بخورید تا زمستون سردتون نشه
خلاصه دیشب خیلی خوش گذشت، ایشالا شب یلدا سال دیگه تو توی دل مامانی باشی عزیز دلم........