یه خرید کوچولو واسه نی نی خودم
سلام عزیز دل مامان
امروز بعد از ظهر رفتم خونه مامان بزرگم مامانم و خاله مریم و خاله نجمه هم بودند.
مامان بزرگم دندوناشو کشیده که دندون مصنوعی بذاره، وای خیلی عوض شده بود.............
وقتی بر می گشتم خونه، توی ویترین یه مغازه یه بلوز کوچولوی خوشگل دیدم، منم که عاشق لباسای کوچولو موچولو هستم فورا واست خریدمش.
وقتی اومدم خونه به بابایی هم نشونش دادم، اونم خیلی خوشش اومد.
اینم عکسش، خوشگله، نه؟!!!!!!!!!!!!
امشب عمه ها و عموها با خونواده هاشون اومده بودن پایین، خونه مامان بزرگ.
نی نی عمو محمد هم بود، هنوزم اسم نداره......
اسم توی شناسنامه ش مجتبی است، ولی اسمی که صداش کنن نداره، ما که بهش میگیم نی نی!!!!!!!!!!!!!!!!!
شوهر عمه فریبا توی بانک کشاورزی کار میکنه، به بابایی گفت توی قرعه کشی بانک جایزه برنده شدی!!!!!!!!!!!!!!
بعدشم گفت ١٠٠ هزار تومن شیرینی بدین تا بهتون بگم چقدر برنده شدی؟
منم گفتم حتما ٥ هزار تومن برنده شده که ١٠٠ تومن شیرینی میخواین!!!!!!!!!!
خلاصه که آخرش نفهمیدیم راست میگفت یا داشت سر به سرمون میذاشت؟......
اگه تونستم فردا میرم بانک و ته و توی قضیه رو در میارم...........