مهمونی
سلام عزیز مامان
امشب منو بابایی بعد از افطار رفتیم خونه یکی از دوستای بابا، یه نی نی ناز داشتن به اسم محمد صادق که یک سال و ٤-٣ ماهش بود.
اولش که غریبی میکرد و بغل باباش قایم شده بود ولی بعدش کم کم باهامون دوست شد.
وقتی می خواستیم برگردیم خونه، می خواست باهامون بیاد، اومده بود بغل من و با مامان و باباش هم بای بای میکرد.
دیگه بابایی یه کوچولو سوار ماشینش کرد، اونم راضی شد و رفت بغل باباش.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی