روز مادر
سلام نفس مامان
دیروز بابایی رفت
منم تنها شدم و خیلی دلم براش تنگ شده
دیروز ظهر بعد از اینکه بابایی رفت منم رفتم خونه مامانم، الانم اومدم خونه خودمون، امشب اینجا میمونم و فردا ظهر دوباره میرم خونه مامانم.
احتمالا جمعه یا شنبه میرم تهران.
اول که نه بابایی راضی میشد که برم نه بابام، می گفتن تنهایی.
یکی از دوستام که دانشجوی دانشگاه تهرانه، دیروز از حج عمره اومده، و جمعه یا شنبه برمیگرده تهران.
منم به بابایی گفت با اون میرم و اونم راضی شد.
وقتی مشهد بودیم از فنی حرفه ای زنگ زدن که کلاس قالی بافی میخواد شروع بشه و مدارکتو بیار _آخه قبل از عید اسم نوشته بودم_
دیگه مامانم مدارکمو برد، وقتی برگشتم رفتم فنی حرفه ای، گروه بندی کرده بودن، کلاس گروه من شنبه و دوشنبه ساعت ٨.٣٠ تا ١
امروز روز مادره، کاش تو بودی تا روز منم مبارک میشد..............
ایشالا سال دیگه، مگه نه خوشکل مامان؟
همین الان بابایی زنگ زد که رسیده سامرا
از همین جا روز مادر رو به مامان خوب و مهربون خودم و همسرم تبریک میگم، هرچند این متنو نمی بینن.