مسافرت بابایی و تنهایی مامان
سلام عزیز مامان
امروز چهار روزه که بابایی رفته و من تنهام، صبح که بهش زنگ زدم گفت ایشالا امشب برمیگردیم و من چقدر خوشحال شدم.
وای که چقدر این چند روز سخت گذشت، چقدر وجود بابا بهم آرامش میده.
شب اول رو تنها خوابیدم ولی خداییش خیلی ترسیده بودم، پنج شنبه شب رفتم خونه مامانم، و دیشبم خونه خودمون خوابیدم که مثل شب اول نترسیدم.
صبح چهارشنبه بابایی با یکی از آشناهاشون که برنج می فروشه رفته کامفیروز برنج بخرن.
قرار بود زود برگردن ولی کارشون طول کشیده.
امیدوارم صحیح و سالم برگردن.
الانم یه کیک واسه بابایی درست کردم، خدا کنه خوب بشه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی