عید فطر
عید فطر سلام خوشکل مامان
فردا عید فطره....................ماه رمضان تموم شد.................
دلم برای اولین ماه رمضون منو بابایی توی خونه خودمون تنگ میشه، واسه استرس هایی که قبل ماه رمضون داشتم 
که کی سحری درست کنم، واسه سحرها که با بابایی بیدار میشدیم و سحری می خوردیم، 
واسه افطاری ها که اکثرا نون و پنیر بود (آخه بابایی واسه افطار فقط نون و پنیر میخورد)، واسه شبا که خوابم نمیبرد و میومدم نی نی وبلاگ 
و بابایی غر میزد که بیا بخواب..................... 
قراره فردا ظهر بریم باغ شوهر خالم که هفته قبل واسه افطار رفتیم، و چلو جوجه بخوریم، خاله زهرا هم با خونواده از شیراز اومدن، دور هم خیلی خوش می گذره.
راستی بابایی امروز صبح رفته بود خونه عمو محمد و دیده بود اون فنچه که توی خونه ول بوده توی قفسه!!!!!!!!!!! 
مثل اینکه فنچه میره توی قفس آب و دون بخوره، در قفس بسته میشه و گیر میوفته. 
بابا هم قفس فنچ رو گذاشته توی حیاط تا شاید اون یکی فنچ هم برگرده.
