زندگی عاشقانه بابا و مامان نی نیزندگی عاشقانه بابا و مامان نی نی، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

عشق مامان و بابا منتظرتیم

عکس پاپوش

این پاپوش رو واسه حانیه (دختر دوستم حمیده) بافتم تو هم زود بیا تا واسه تو هم ببافم عزیزم   ...
13 بهمن 1392

عکس

سلام عزیز مامان این کیک ها رو دیروز پختم، دستورشو از عمه فریبا گرفتم، خوشمزه شده بود چه مامان کدبانویی داری!!!!!!!!!!!!!   ...
13 بهمن 1392

خبر خوب

سلام عزیز مامان من اومدم با یه خبر خوب بابایی کار پیدا کرده قراره با یه شرکت که مسئول دستگاه های پوز (دستگاه کارت خوان مغازه ها) هست همکاری کنه. ی عنی بشه پشتیبان دستگاه ها توی شهر خودمون و دو تا از شهرهای اطراف، باید هر دستگاهی ماهیانه یک بار چک بشه و اگه دستگاهی خراب شد بابایی درستش کنه یا بفرسته شرکت تا اونا درست کنن دیروز هم با بابایی رفتیم شیراز و قراردادشو امضا کرد رئیس شرکته خانم خیلی خوبی بود، به بابایی گفت ایشالا بعد از عید دستگاه های یکی دیگه از شهرهای اطراف رو هم بهت میدم که درآمدت بره بالا خدایا شکرت ایشالا به زودی با یه خبر خوب دیگه بیام (اومدن نی نی) آمین ...
10 بهمن 1392

برف

سلام عشق مامان این هم سهم ما از برف امسال، فقط روی کوه!!!!!!!!!!!!    راستی دیشب یه خواب خیلی قشنگ دیدم، خواب دیدم توی زایشگاه هستم و دارم تو رو به دنیا میارم، یه دختر خوشکل و ناز بودی. بعدش من از زایشگاه رفتم بیرون یه کاری انجام بدم بعد بیام تو رو ببرم (یادم نیست چه کاری)، دیگه از خواب بیدار شدم. صبح که خوابمو برای بابایی تعریف کردم، می گفت بلند شو برو زایشگاه بچمون رو بیار!!!!!!!!!!!!! ...
3 بهمن 1392

من اومدم

سلام عزیز مامان اومدم بگم این چند روز چی شد اول اینکه من باید روز 10 قاعدگی میرفتم برای عکس رنگی که میشد سه شنبه هفته قب ل بابایی گفت حالا که می خوایم بریم شیراز یه چند روز بمونیم تا حال و هوامون عوض شه ب نابراین دوشنبه صبح راهی شدیم، رفتیم مطب دکتر سعیده خورشید، گفت باید فردا 8 صبح اینجا باشین و هزینه شم 117 تومنه بعدش رفتیم بیمارستان حافظ که بهمون نوبت نداد آخه گفت باید روز اول قاعدگی بیایی نوبت بگیری و هزینه شم 20 تومن بود شب رفتیم خانه معلم، البته با کارت بازنشستگی مامانم، چون نمی خواستیم کسی بفهمه میخوام عکس بگیرم نرفتیم خونه خاله زهرا صبح سه شنبه رفتیم مطب و بهمون گفت 11 اینجا باشین و چ...
30 دی 1392

عکس رنگی

سلام عزیز مامان بالاخره تصمیم گرفتم اول برم عکس رنگی بگیرم و از ماه بعد داروها رو شروع کنم. ن میدونم پیش کدوم دکتر برم که کارش خوب باشه. ا گه کسی دکتر خوبی سراغ داره توی شیراز بهم معرفی کنه، ممنون میشم ...
17 دی 1392

من اومدم با تاخیر

سلام عشق مامان ببخشید یه مدت نبودم، حسش نبود، اصلا خبر خاصی نبود. امروز .......... شدم، باید 24 میشدم ولی خوب دیگه. این دوره باید دارو مصرف کنم، تصمیم داشتم این ماه دارو نخورم و برم عکس رنگی بگیرم و اگه مشکلی نبود از ماه بعدش دارو رو شروع کنم. وقتی با خاله مریم مشورت کردم، گفت احتمال اینکه چسبندگی داشته باشی خیلی کمه و همین ماه داروتو شروع کن. از سه شنبه باید لتروزول بخورم شبی سه تا به مدت 5 شب، بعدشم برم سونو و آمپول گنال اف. خوبیش اینه که دیگه لازم نیست برم شیراز و از این بابت خیلی خوشحالم. خاله مریم می گفت خیلیا بودن با مشکل من که 3-2 دوره دارو مصرف کردن و جواب گرفتن. خدایا خودمو سپرد...
15 دی 1392